سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شب قدر - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
شب قدر - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
شب قدر - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :85545
بازدید امروز : 23
 RSS 

   


شب قدر
چه زود اومدی شب قدر
چه تند اومدی شب قدر
من که نفهمیدم 18 روز چطوری گذشت
من که گیر ادا و اصولهای خودم بودم
گیر خودم
نفسم
احساسم
تنم
زندگیم
اصلاً‏یادم رفته بود که سفره خیلی زود تر از اونی که فکر میکردم جمع میشه
عین هر سال
عین همه ی عمر
...
دیروز پریروز بود حاجی میگفت نصفش که گذشت مطمئن باش نصف دیگه اش هم میگذره بدون این که کاری کرده باشیم!
خدایا امشب می خواهم توبه کنم از توبه کردن هام
از این که هر بار تو منو دعوت کردی
تو منو قدم به قدم بردی جلو
من پس زدم
از اینکه هر بار گفتم الهی العفو
هنوز یک روز،‏نه!‏یک ساعت ازش نگذشته
باز من همونی بودم که بودم
با همون گناه
با همون خودپسندی
..
اصلاً‏خدا همه چیز این رابطه فرق داره
توی عاشقی تو، من یه قدم نیومده تو به من هزار قدم نزدیک میشی بر خلاف رابطه های خودمون توی این دنیا
شاید همینه که یادمون میره تو هستی
اینقدر که بخشنده ای
اینقدر که بزرگی
اینقدر که صبوری
اینقدر که ....

دوستت دارم
همین!

صبح داشتم خواب میدیدیم اماده شدم توی فرودگاه پیش به سوی مکه ... ولی بیدار شدم!‏نمیدونم جوازش رو گرفتم یا نه؟
اللهم الرزقنا حج بیتک الحرام
دلم تنگ مدینه است،‏تنگ اون مکعب سیاه بزرگ،‏اون مرمرهای سرد سفید،‏ حطیم،‏مستجار،‏رکن یمانی ....
کاش میشد هیچ وقت برنگشت از اون طواف
وقتی نرفتی راحت تری
حالا که میری و میبینی عظمت رو
دلت میخواهد تا اخر عمر همونجا بمونی
توی لباس احرام
توی صف نمازهاشون
توی طواف وقتی دور تا دورت عرب و عجم و سیاه و سفید گرفته
ولی تو هیچی نمیفهمی
غیر از خودش رو
....

خدا جونم،‏میدونی وقتی این حرفها رو میزنم چی عذابم میده،‏اینکه منو بردی توی نعمت و خودم همه چیز رو خراب کردم!

بیاید امشب همدیگه رو دعا کنیم از ته دل
برای عاقبت بخیری همدیگه
برای خوشبختی همدیگه
برای سلامت روح و جسم همدیگه
برای اینکه خدا بهمون توی سختی ها صبر بده و توی شادی ها قدرت اینکه به خودمون مغرور نشیم

خدایا خودت رو از خودت می خواهیم


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 7:0 عصر روز یکشنبه 86 مهر 8